کد خبر: ۷۶۷۴
۰۸ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
خاطرات «علی تهرانی» از گود‌های قدیم مشهد

خاطرات «علی تهرانی» از گود‌های قدیم مشهد

محمدعلی دلیری، معروف‌به «علی تهرانی» یکی از ورزشکارانی است که در گودریش سفید کرده و از پیش‌کسوت‌های بامرام زورخانه است.  او نخستین‌بار در سال ۵۲، از ده قلهک شمیرانات تهران، به زورخانه و کشتی وارد شد.

بازو‌ها و بدنی عضلانی، دستانی درشت و قوی، سینه ستبر و ریش و سبیل بر صورت، با مو‌هایی کوتاه، مجموع آن چیزی است که در عکس‌های گرفته شده از او. از گذشته تا به حال می‌توان دید.

ویژگی‌هایی ظاهری که بسیاری از ورزشکاران و پهلوانان زورخانه‌ای با آن‌ها شناخته می‌شوند؛ مردانی قوی و درشت‌اندام که سال‌ها پای گود زورخانه، زانو‌زده و با مرام و جوانمردی مولا علی (ع) رشد کرده‌اند. محمدعلی دلیری، معروف‌به «علی تهرانی» یکی از همین ورزشکاران است که در گودریش سفید کرده و از پیش‌کسوت‌های بامرام زورخانه است.  

او نخستین‌بار در سال ۵۲، به‌راهنمایی پهلوان شمس‌الدین سیدعباسی، آقای فتیله‌پیچ جهان که بعد‌ها قهرمان المپیک شد، از ده قلهک شمیرانات تهران، به زورخانه و ورزش کشتی وارد می‌شود.

دلیری باوجودی‌که امروز دیگر مرحوم شمس‌الدین را درکنار خود ندارد و از آن روزها، تنها خاطراتی از پهلوان تختی، وفادار، شورورزی و زورخانه شعبان بی‌مخ، برایش باقی‌مانده، به عشق همان روزها، در شصت‌و‌چهارسالگی همچون جوان‌ها، هر هفته چهارجلسه به گود می‌رود، میل می‌زند، کباده بلند می‌کند، چرخ می‌زند، میان‌داری می‌کند و آموزش می‌دهد.

محمدعلی را هرهفته، به عشق ورزش باستانی می‌توان در گود خیبر قاسم‌آباد یا زورخانه شه‌لافتی پهلوان رستم دید که به دور از خستگی ورزش می‌کند.  

شهرآرامحله در یکی از همین روز‌های زمستانی، پیش از آنکه این ورزشکار محله ایثارگران، لباس باستانی‌اش را بر تن کند و وارد گود شود، به‌سراغش رفت تا رسم‌های عیاری زورخانه‌های قدیم را از او سراغ بگیرد و پای حرف‌هایی بنشیند که ارزشمند و ماندگارند.

 

شروع ورزش با آقای فتیله‌پیچ جهان

محمدعلی دلیری، سال ۱۳۳۰ در ده قلهک شمیرانات تهران به‌دنیا آمد. بیست‌و‌دوساله بود که مرحوم شمس‌الدین سیدعباسی، آقای فتیله‌پیچ کشتی جهان که از قضا همسایه دیواربه‌دیوار خانه‌شان بود، دست محمدعلی را گرفت و به زورخانه و باشگاه برد تا با توانایی‌هایی که در او سراغ داشت، از او یک کشتی‌گیر بسازد.

بیشتر از دو ماه طول نمی‌کشد که محمدعلی به‌دلیل سختی‌های حرفه‌اش که تاسیسات ساختمان بوده و همچنین برای کمک به پدرش در شغل میوه‌فروشی، دور کشتی را که نیاز به تمرینات زیاد داشته است، خط می‌کشد و بعد از چندماه، وارد ورزش جودو می‌شود. بعداز گذشت بیش‌از دوسال، موقع تمرین روی زمین موزاییکی، گردنش آسیب می‌بیند و مجبور به کنارگذاشتن این ورزش می‌شود.

سال ۵۹ دو نفر از دوستان باستانی‌کارش، او را به زورخانه چیذر دعوت می‌کنند و همین دعوت، سبب می‌شود که دلیری، دوباره به ورزش باستانی روی بیاورد، اما این ورزش، زمانی برایش جدی‌تر می‌شود که در سال ۶۰، به‌خاطر انتخاب همسر مشهدی‌اش و پس‌از ازدواج برای سکونت به این شهر می‌آید و با پهلوان‌رستم آشنا می‌شود. این دوستی در گذر زمان ادامه می‌یابد تا به امروز که همچنان پابرجاست.

 

خاطرات «علی تهرانی» از گود‌های قدیم مشهد

 

زورخانه کشتارگاه، محل گردهمایی پهلوانان مشهدی بود

محمدعلی دلیری، یکی از بزرگ‌ترین موهبت‌های زندگی‌اش را آشنایی با پهلوان‌رستم می‌داند. رستمی که به گفته او پهلوان پهلوانان است و در مرام پهلوانی، چیزی کم ندارد. خودش می‌گوید: «زورخانه کشتارگاه که امروز دیگر اثری از آن باقی‌نمانده و مجتمع فرهنگی غدیر، جایش را گرفته، در بولوار ۲۲ بهمن فعلی بود.

زورخانه‌ای که به‌دلیل مجاورت با کشتارگاه مشهد، به این نام معروف شده بود. خانه من نزدیک این زورخانه بود و رضا هاشم‌پور، از چوخه‌کاران و کشتی‌گیران همان زمان، من را به این زورخانه برد و لنگ را بر کمرم بست. سال ۶۰ در این زورخانه با پهلوان‌رستم که قصاب کشتارگاه هم بود، آشنا شدم و زیرنظر مرشدی او این ورزش را ادامه دادم.

در این زورخانه، پهلوانان برای لنگی که به کمرشان می‌بستند، احترام ویژه‎‌ای قائل بودند و بر همان اساس هم ریش‌سفیدی می‌کردند. این زورخانه قدیمی، محل گردهمایی پهلوانان بزرگی بود که هر‌کدام به صفتی، معروف بودند، اما متاسفانه این مکان را سال ۶۳ تخریب کردند. خودمان کلنگ ساخت زورخانه جدید را در خیابان طبرسی زدیم.

زمانی که زورخانه کشتارگاه را خراب کردند، باستانی‌کاران و پهلوانان، به‌دنبال فراهم‌کردن مکانی برای ورزش زورخانه‌ای افتادند. درنهایت، یک روز گوسفندی خریدیم و به‌همراه آقای هادی خامنه‌ای، برادر مقام‌معظم‌رهبری و چندنفر دیگر از پهلوانان، کلنگ زورخانه‌ای را در خیابان طبرسی بر زمین زدیم.

حدود دو‌سالی که زمان برد تا این زورخانه آماده شود، ما به عشق ورزش پهلوانی در سرما و گرما، در زمینی نزدیک همان زورخانه، گونی کشیدیم و کارمان را ادامه دادیم. وقتی ساختمان زورخانه به بهره‌برداری رسید، حدود هشت‌سال در آنجا که الان نامش «مجتمع ورزشی قدس» است، کار کردیم و بعد هم به باشگاه شهرداری رفتیم و تقریبا دو دهه همان‌جا ماندیم. حالا یکی‌دو سالی است که با افتتاح گود خیبر در چهارراه اندیشه، ورزش‌های زورخانه‌ای را در این محل ادامه می‌دهیم.»

محمدعلی دلیری، یکی از بزرگ‌ترین موهبت‌های زندگی‌اش را آشنایی با پهلوان‌رستم می‌داند

 

از پهلوان شورورزی، درس‌های زیادی گرفتم‌

می‌گوید پهلوانان نمی‌میرند؛ چراکه مرامشان بین مردم، زنده است و نسل‌به‌نسل، نقل زبان‌هاست؛ همچون مرام جوانمردی و مردانگی پهلوان‌شورورزی؛ «پهلوان‌شورورزی از پهلوانان بنام ایران و نیشابور بود. هر زمان که نیشابور می‌رفتیم و در زورخانه این پهلوان، ورزش می‌کردیم، درسی می‌آموختیم.

بزرگ‌ترین توصیه پهلوان‌شورورزی، این بود که هیچ‌وقت، حتی زمانی که عنوان «پهلوان» به نامت اضافه شد، خودت را بزرگ نبین؛ چراکه بزرگی به بازو‌های درشت و سینه ستبر نیست. این، همان مسئله‌ای است که امروز در بعضی جوان‌ها دیده می‌شود و آنان با درشت‌کردن بازو، خودشان را بزرگ می‌بینند. پهلوان‌شورورزی، همیشه شعری را هم دراین‌باره به زبان می‌آورد که حالا روی سنگ قبرش دیده می‌شود.

هرکه می‌گوید منم، او من نشد/ خوشه او قابل خرمن نشد/ من مشو از ما بشو تا من شوی/ خوشه شو تا قابل خرمن شوی».

 

به حرمت گود زورخانه، بیماران را آنجا می‌آوردند

تاکید دلیری بر حرمت‌داشتن گود زورخانه است و بین حرف‌هایش، آن را تکرار می‌کند؛ «در ورزش باستانی، وقتی وارد گود می‌شوی، باید خاک آن را ببوسی، چون از قدیم اعتقاد بر این بوده که گود زورخانه، برگرفته از گودی قتلگاه امام‌حسین (ع) در روز عاشوراست.

درواقع، ساخت انواع گود‌ها حکایتی برای خودش داشته است؛ مثلا در قدیم، گود‌های چهارضلعی را به یاد چهارگوشه قبر امیرالمومنین (ع)، گود‌های شش‌گوشه را به یاد قبر آقا اباعبدا... الحسین (ع) و هشت‌گوشه‌ها را هم به افتخار، ولی نعمتمان امام‌رضا (ع) می‌ساختند. ورزش در داخل گود، با نام ا... شروع می‌شود و با نام چهارده‌معصوم (ع) به پایان می‌رسد؛ برای همین است که گود زورخانه حرمت دارد.»

او می‌گوید: «در قدیم، مردمی که به حرمت گود زورخانه اعتقاد داشتند، بیمار خود را به این مکان می‌آوردند، کنار گود می‌خواباندند تا با یاعلی یاعلی (ع) گفتن ورزشکاران و حرمت گود، بیمار شفا پیدا‌کند. خود من در زورخانه کشتارگاه، بهبود یک بیمار را شاهد بودم.

بُعد معنوی این ورزش، به اندازه‌ای زیاد است که وقتی مرشد ضرب می‌گیرد و از مولا علی (ع) می‌گوید، برخی از باستانی‌کاران، ازجمله خود من گریه می‌کنیم. یادم می‌آید مرحوم‌پهلوان حاج‌حسین سلاخی، مرشد بین المللی، عشق امیر‌المومنین (ع) را در دل داشت و همیشه کارش را با نام علی (ع) آغاز می‌کرد و گریه ورزشکاران را درمی‌آورد.»

 

خاطرات «علی تهرانی» از گود‌های قدیم مشهد

 

می‌توانم ۵۰ بار در گود، چرخ تیز بزنم

اوج افتخارات محمدعلی دلیری را می‌توان دهه ۷۰ دانست؛ دورانی که پابه‌پای بسیاری از ورزشکاران و به‌همراه حاج‌امیر چوبدار، وارد گود مسابقات شده و قهرمانی‌هایی نیز کسب کرده است. او سال ۷۳ در اولین مسابقه استانی ورزش‌های زورخانه‌ای، بین هشت تیم باستانی‌کار، مقام نخست گروهی را کسب می‌کند، سال‌۷۵ در شهرستان طبس، نفر دوم مسابقات استانی می‌شود و در مسابقات چند سال پیش پیش‌کسوتان زورخانه‌ها که بین سنین ۶۰ تا ۷۰‌سال برگزار شده، لوح تقدیر دریافت کرده است.

این ورزشکار باستانی ایثارگران، حالا در شصت‌و‌چهارسالگی، علاوه‌بر میل‌زدن و بلندکردن کباده، چرخ هم می‌زند. او چهارسال قبل در برنامه‌ای که ورزشکاران زورخانه‌ها در زندان مرکزی مشهد اجرا کردند، موفق شد ۵۰ بار، چرخ تیز بزند و می‌گوید هنوز هم توانایی انجام این کار را دارد.

 

روز‌های جمعه در زورخانه پهلوان رستم، وارد گود می‌شوم

«انجام‌دادن ورزش باستانی و زورخانه‌ای، کار سنگینی است، ولی بدن را می‌سازد و آدم را سالم نگه‌می‌دارد؛ به‌همین‌دلیل من به نسبت همسالانم، خیلی جوان‌تر به نظرمی‌رسم و اگر راننده تاکسی نبودم و کارم راحت‌تر بود، همین مو‌های سفید را هم نداشتم.

من در شصت‌و‌چهارسالگی که برای خیلی‌ها سن خانه‌نشینی است، بیش از ۱۰ ساعت در هفته ورزش می‌کنم؛ حتی روز‌های جمعه علاوه‌بر دو ساعت تمرینم در گود خیبر، یک‌ساعت‌ونیم در زورخانه پهلوان رستم، واقع‌در بولوار شاهنامه وارد گود می‌شوم.

گاهی بیش‌از ۶۰‌نفر در روز جمعه به این زورخانه می‌آیند و ورزش می‌کنند. با همین روش زندگی بوده که تاکنون، خدا را شکر تنم سالم مانده است. یک‌بار به مدت دوماه، ورزش را کنار گذاشتم که پهلودرد شدم و وقتی ورزش را از سرگرفتم، دردم از بین رفت. بعد از آن فهمیدم سنگ کلیه داشته‌ام که با ورزش دفع شده است.»

 

آموزش رایگان ورزش‌های زورخانه‌ای به ۴۰ نفر

این باستانی‌کار، زورخانه را نوعی مکتب انسان‌سازی می‌داند و می‌گوید: «ورزشکاران در زورخانه، اخلاق درست را یاد می‌گیرند. وقتی جوانی وارد زورخانه می‌شود، باید کنار بایستد تا پیش‌کسوت، میان‌داری کند و این یعنی احترام به بزرگ‌تر. وقتی جوان این فرهنگ را آموخت، به پدر و مادرش و همه ریش‌سفیدان احترام می‌گذارد.»

او در ادامه حرف‌هایش از عشق به زور‌خانه می‌گوید؛ «هیچ‌وقت این ورزش را کنار نگذاشته‌ام و حالا هم نه‌تن‌ها خودم باستانی تمرین می‌کنم که ۴۰ نفر را نیز به‌رایگان آموزش می‌دهم. این افراد روز‌های فرد هفته، به مدت دو‌ساعت، در گود خیبر قاسم‌آباد دور هم جمع می‌شوند و کودک و جوان و پیر کنار هم تمرین می‌کنند. کوچک‌ترین آن‌ها ۱۰ سال دارد و مسن‌ترینشان هم خودم هستم.»

او ادامه می‌دهد: «در گود خیبر مرشدمان مجید جهانی است که او نیز خوی پهلوانی دارد. اهل این نیست که حتما برای مرشدی پول بگیرد و خیلی از اوقات، رایگان کار می‌کند و اگر پولی هم جمع شود، در بیشتر موارد در کار‌های خیر هزینه می‌کند. مرشدجهانی، کسی را دست خالی برنمی‌گرداند و برای حل مشکلات مردم تاجایی که بتواند، کمک می‌کند.»

 

خاطرات «علی تهرانی» از گود‌های قدیم مشهد

 

پهلوانان واقعی حق صلوات داشتند

حرف از خاطرات قدیم که به‌میان می‌آید، دلیری می‌گوید: «در زورخانه‌ها بعضی افراد، حق صلوات دارند؛ یعنی به هر زورخانه‌ای که وارد شوند، ورزش را به احترامشان نگه می‌دارند و صلوات می‌فرستند. یادم است هنوز شانزده‌سالم نشده بود که به‌همراه چند نفر از هم‌محله‌ای‌ها و همسایه‌ها به زورخانه شعبان بی‌مخ که روبه‌روی پارک‌شهرِ تهران قرار داشت، راه پیدا کردم.

آن زمان هرکسی اجازه ورود به زورخانه را نداشت و باید هیکل درشتی می‌داشتی و ریش و سبیلی درمی‌آوردی. وقتی وارد زورخانه شدیم، مرحوم تختی هم آنجا بود. همان موقع، برادر شاه وارد زورخانه شد و با اینکه حق صلوات نداشت، عده‌ای شروع به فرستادن صلوات برای او کردند، اما بیشتر افرادی که در زورخانه بودند، بین این صلوات‌ها نام مرحوم تختی را آوردند و گفتند «برای سلامتی پهلوان جوانمرد و با‌مروت تختی، صلوات».

آن‌ها می‌خواستند با این کار به گروه اول بفهمانند که طرفدار ورزشکاری هستند که همچون تختی، دستگیر مردم است و خوی پهلوانی دارد. من همراه با مرحوم شمس‌الدین، کشتی‌های زیادی از پهلوان تختی را دیده‌ام. در تمام این موارد، هیچ‌وقت ندیدم که او هنگام کشتی‌گرفتن، خلق‌وخوی تند داشته باشد یا به کسی آسیب بزند.»

 

یک کیلو طلا و چند بسته پول را به صاحبش برگرداندم

این ورزشکار محله ایثارگران، چند‌سالی می‌شود که راننده تاکسی است. خودش می‌گوید مرام پهلوانی، سبب شده که همیشه دنبال به‌دست آوردن لقمه حلال باشد. خاطره‌ای هم در‌این‌باره تعریف می‌کند: «یک‌بار سه مسافر را به مقصد قلعه‌ساختمان سوار کردم که از ظاهرشان مشخص بود زابلی یا زاهدانی هستند.

موقع پیاده‌شدن، خودشان کیف‌هایشان را از صندوق عقب برداشتند. بعد‌از گذشت پنج‌شش‌ساعت، وقتی در صندوق را دوباره باز کردم، یک کیف مشکی دیدم. زیپش را که باز کردم چشمانم چهارتا شد! مقداری طلا به‌همراه چند بسته پول ایران و دلار داخل کیف بود.

فهمیدم مال همان مسافرهاست که جامانده. با اینکه آخر شب بود، همان موقع به قلعه‌ساختمان رفتم و دیدم آن سه‌نفر، هنوز در همان خانه هستند. جالب اینکه خودشان هم متوجه نشده بودند که کیفشان را در ماشین من جا گذاشته‌اند.»

* این گزارش چهارشنبه، ۲۳ دی ۹۴ در شماره ۱۸۰ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44